true love part 6

رفتم و وارد سالن اصلی شدم . سوهو حسابی خوشتیپ کرده بود . با دیدن من گفت
× میدونستی پسر دارن؟
+ بله و پسرشون رومخ ترین پسره جهانه( کشتن یونا گناهه؟)
× هنوزم بچه ای بخدا
+ نخیر من....
حرفم با صدای لاستیک ها و خوردن زنگ ورودی ناتمام ماند ، خودشون بودند رسیدند.

برخلاف میلم همراه پدرم و سوهو به استقبالشون رفتم . وقتی پدر در رو باز کرد ، آقای کیم ، مهربون ترین عموی نداشتم با گرمی منو بقل کرد و منم سلام گرمی بهش دادم . خانم کیم ، هم سلامی با لبخند بزرگی بهم داد . قبل از مرگ مادرم باهاش دوست بود برای من مثل خاله نداشتم بود .

منتظر بودم میچا وارد شه اما تهیونگ وارد شد!!!!!!
برای اینکه دور از ادب نباشه سلام نسبتا سردی بهش دادم ولی اون چشمی برام نازک کرد و بدون محل دنبال پدر مادرش رفت .
همونجور که توی دلم فوش بش میدادم صدای آشنایی اومد
*یونا؟!

میچا بود!!!!! خدای من چقدر تغییر کردی . با بغض و شادی داد زدم
+ اونییییی
و محکم بغلش کردم اونم منو بغل کرد.
* خدای من یونا چقد بزرگ شدی
بعد از بغل کردن های پی در پی پدر با خنده گفت :
= عزیزان نمیخواید بیاین داخل؟!
+ بله بابا جون. بریم اونی( خنده)


ساعت تقریبا ۹ ونیم بود و خانم چوی داشت میز رو میچید . که عمو گفت

^ خب مثل اینکه شما هر چهارتاییتون همراه اون دوتا دوستتون باهم توی یه مدرسه بودید و همدیگه رو میشناسید درستع ؟!!
تهیونگ که تا اون موقع ساکت بود گفت :

_ بله میشناسیم ولی خب یوناشی هنوز هم مثل قبل کمی لوسه ! ( پوزخند)
خواستم جوابش رو بدم که خانم چوی برای شام صدامون زد .

بعد از شام خانم کیم با لحن گرم همیشگیش گفت :
٪ شام بینظیری بود . مثل دستپخت میونگ بود !
= درسته برای همین هم یونا غذاش مثل مادرش خوب شده!
^ یعنی یونا جون پخته بود؟!
= بله !

همگی از غذام تعریف میکردند که اون مار زهر دار زهر خودشو ریخت
_ خوشمزه بود ولی خب اونقدری که میگید قابل تعریف نیست...




آقا اینجوری که حمایت نمیکنین میخواین شرطی کنم؟!
دیدگاه ها (۰)

تکپارتی جیمین شات ۳

تکپارتی جیمین شات ۴

کفش و لباس یونا 🗿

true love part 5

p6درحال تکمیل پرونده عا بودم در اتاقم زده شدتهیونگ:بیا تومنش...

چند پارتی جونگوون p2

میخام فیک بزارم موزع از این قراره که من رفتم فیکایی که قبلن ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط